🔏ڪٺابخانه‌ی خصوصےحبٻب سهرابـے

استفاده از مطالب وبلاگ فقط با ذکر صلوات حلال است

🔏ڪٺابخانه‌ی خصوصےحبٻب سهرابـے

استفاده از مطالب وبلاگ فقط با ذکر صلوات حلال است

🔏ڪٺابخانه‌ی خصوصےحبٻب سهرابـے

« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ »
‹« اَللَّهُمَّ صَلِّ‌عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ »›

🚨 هرگونه استفاده از مطالب این وبلاگ به شرط ذکر صلوات حلال است.

* برای دیدن تصاویر با کیفیت بهتر ، بر روی آن‌ها کلیک/لمس کنید و در ادامه دریافت نمایید.

* اندازه‌ی کتاب ( عدد بزرگ : طول کتاب ؛ عدد کوچک: عرض کتاب ):
رقعی ۱۴/۸ × ۲۱
وزیری ۱۶/۵ × ۲۳/۵
پالتویی کوچک ۱۰ × ۱۹
پالتویی بزرگ ۱۱/۵ × ۲۲
جیبی ۱۱ × ۱۵
نیم جیبی ۸ × ۱۱/۵
جیبی رقعی ۱۴ × ۱۰/۵
رحلی ۲۱ × ۲۸
رحلی سلطانی ۲۴ × ۳۳
خشتی بزرگ ۲۲ × ۲۲
خشتی کوچک ۱۹ × ۱۹

*** اصل ۲۳ قانون اساسی:
تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و موُاخذه قرار دارد.
_______«»_______

--------------------------
اَللَّهُمَّ صَلِّ‌عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ

حرف‌های مهم
طبقه بندی موضوعی
نوشته‌های قبلی
آخرین نظرات
  • ۱۴ فروردين ۰۳، ۰۰:۳۰ - hassan
    good
پیوندهای مفید و لازم

۳ مطلب در آذر ۱۳۸۴ ثبت شده است

به نام خدا 

صبح با هر بدبختی و التماسی بود ۶ روز مرخصی گرفتم.

 امروز اولین روز آن گذشت.

یاد روزهایی که با زاهد بودیم و دوستی‌هایمان و آن بی‌غمی‌ها و باشگاه رفتن‌ها افتادم؛ زاهد تاکنون دو بار زنگ زده و احوالم را پرسیده. الان هم با مهدی عزیزیان دوستی گرمی داریم ان‌شاءالله که این دوستی به سلامت و آینده‌دار باشد. راستش را بخواهید مهدی عزیزیان تنها کسی است که تاکنون با او دوستی باصفایی داشته‌ام گرچه گاهی بینمان شکرآب می شود اما یکی دو ساعت بیشتر طول نمی‌کشد.

با وحید و سجاد در ورودی زندان

عکس بزرگ ( من، وحید ، سجاد جلیلوند در راه پله برجک و دژبانی) + عکس کوچک ( من و مهدی در دژبانی)

 

قرار است که چند روز دیگر ارشد دژبان بشوم و الان هم دژبان هستم و درجه های سرباز دومی‌ام را چسبانده‌ام.

 در آسایشگاه هم تخت و هم کمد گیر آورده ام. الحمدلله .


حدود یک هفته پیش یک ماشین ریش تراش روسی به قیمت ۱۴,۵۰۰ تومان خریدم. امروز هم بعد از ظهر رفتم بازار و یک کلاه پشمی خریدم ۸۰۰ تومان و دو بار هم ساندویچ بندری خوردم. 


حدود یکماه پیش ۱۰ نفر نیروی جدید آمد به نام های فاتح احمدی ( که همین امروز به پروژه گاوداری رفت) ، ناصر قادرپور ،حمید بیات غیاثی، محمد قاسمی، مرتضی بیگلر، رشید صیدی، امیر ستاری و محسن قیصری و سه نفر هم پاسیار جدید آمد: کرمی ،حیدری و ؟


ساعت ۸:۱۰ دقیقه شب است. در خانه مشغول خوردن میوه هستیم. تلویزیون سیاه و سفید روی طاقچه اتصال دارد گاهی روشن و گاهی خاموش میشود و حالا هم خاموش شد .

عیدی سال ۱۳۸۵ رئیس زندان بیجار



©www.habibsohrabi.blog.ir



  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi


شنبه، ساعت پنج دقیقه به هشت شب.

 مرخصی ۲۴ ساعته.

 امروز صبح از ساعت ۸ تا ۱۰ کمک دژبان احسان خانزاده بودم. ده نفر نیروی جدید وارد زندان شدند.

 ساعت ده مرخصی گرفتم و به عینک فروشی فرزاد رفتم، بسته بود بعد به عینک فروشی‌ای در طبقه سوم پاساژ محراب رفتم و پیچ عینکم را که در آمده بود درست کردم؛ دیشب با وحید آینه (بچه قروه دوره ۹۷)که ارشد سربازان است شوخی میکردم درآمد و شیشه‌ی عینکم افتاد؛ بعد از درست کردن آن به آرایشگاهی روبروی اداره پست رفتم و موی سرم را با ماشین شماره دو زدم .

 با وحید و آشپز

( عکس بزرگ: با وحید آیینه، دقیقاً جلوی در حمام آسایشگاه سربازان)


چند روزی است ریش هایم را کوتاه نکرده ام، یک ماشین ریش سه تیغ لازم است تا ریش‌هایم را که همیشه در حال رشد است کوتاه نمایم.

 بعد از ظهر ساعت ۴ لباسهایم را بردم اتو زدم و دنبال ماشین سه تیغ هم گشتم، بهترین آنرا که مادام العمر است قیمت کردم، جان تو ۴۰ هزار تومان ناقابل.

 بگذریم.


به دنیای لاک پشت ها برویم ، معروف ترین جوک لاک پشت را که از فریدون (پسر دایی‌ام) یاد گرفته‌ام برای اکثر بچه های آسایشگاه گفته‌ام.

 اما جدیدترین ماجراهای لاک پشت: 

۱. یک روز یک لاک پشت میره مجلس ختم یک لاک‌پشت خسیس، واسه‌اش چایی میارن و قند نمی دن، بهش میگن : اون کله‌قندی که از سقف آویزونه‌رو نگاه می کنی و چاییتو کوفت می کنی؛ این لاکپشت هم یه نیم ساعتی به کله قند خیره میشه، طرف میاد یه پس گردنی بهش میزنه و میگه : عوضی گفتم چایتو بخور یا چای شیرین کوفت کنی ؟ 

۲‌. در حیاط تیمارستانی دکتر متوجه شد عده‌ای از بیماران سر خود را روی زمین گذاشته اند و روی زمین فشار میدهند و یک لاک پشت هم ایستاده و پرتقالی در دست دارد. دکتر جلو رفت و علت را پرسید ،لاک پشت گفت: من خط روی زمین کشیده ام و قرار است هرکس از زیر آن رد شد این پرتقالو جایزه بگیره. 



©www.habibsohrabi.blog.ir

  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi



امروز یکشنبه ۶/ ۹ /۸۴ ساعت ۴:۲۰ .


امروز ساعت حدود ۱۰ از زندان بیرون آمدم با پاسیار دوم غلامحسین دارابی که اسلحه‌دار است به چاپخانه رفتیم و فیش های چاپ شده را گرفتیم و در جلوی زندان از هم جدا شدیم.الان هم می خواهم بیرون بروم اما کلاه شخصی‌ام را شسته‌ام و هنوز خشک نشده ... .

قسمت دفتری

( من، وحید آیینه، پاسیار دارابی ، اتاق اداری بالای دژبانی )

حدود یک هفته است که در دژبانی زندان بیجار پست میدهم، جای خوب و گرمی است و برای زمستان مناسب است به جز اینکه مرخصی های آن ۲۴ ساعت نیست و کمتر از آن است و دو سه روزی ۸ ساعت است؛ امروز هم به همین خاطر کمی که نه تا حدود زیادی عصبانی بودم ، شنبه نوبت مرخصی‌ام بود اما امروز آمدم مرخصی .

یک هفته پیش گلنگدن یکی از اسلحه‌ها در پست یک نیروی جدید (دوره ۱۰۳ ) به نام افشین الله‌کرمی که بچه‌ی بیجار است گم شد و تا حالا هم پیدا نشده ؛ حدود چند وقت پیش هم هنگامی که در پست برجک بودم و پست را به مهدی رسولی تحویل میدادم مرمی یکی از فشنگ‌ها در آمد . . .


©www.habibsohrabi.blog.ir

  • حبیب سهرابی / Habib Sohrabi